۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

از روزی که رفتی به طرز عجیب و دردآوری شاید،گره خوردم به مکان های تو!
1.امتحان لعنتی ام تو دانشگاه تو و بدتر از اون تو دانشکده تو بود.
2.با آقای دکتر در ارتباط با پایان نامه ام تو دانشگاه تو قرار دارم،دقیقا امروز!دقیقا الان که تو سایت تونم!
3.پژوهشکده از پایان نامه و کلا موضوع من خوشش اومده و می خواد حمایتش کنه!درست موقعی که دیگه حمایت تو رو ندارم ،بقیه دارن جبران می کنن.
4.صبح بلوز صورتی ام رو پوشیدم.همونی که موقع اولین بار رقصیدنمون تنم بود.همونی که دستاتو دور کمرم و اون حلقه کردی...
بوی تو رو می داد هنوزم بوی تو رو می داد..موهای تو روش بود...و دقایقی تو دستای من ،دریا کرد چشمامو...
5.چرا اینطوریه؟چرا همه هستن سرجای خودشون.منو تنها نمی ذارن اما تویی که سرجات نیستی،تنهام گذاشتی...
6.اما همه جا هستی..تو انگشتام...تو لبام...تو قلب کوچیکم...
7.حتی تو لاین های دانشکده تون...سربالایی های دانشگاتون..که همش فکر می کنم واسه یه آدم198 سانتی و 100 کیلویی بالا رفتن از ایا خیلی باید سخت باشه!...تو پشت میزای آتلیه ها...حتی پشت این سیستما!...کنار در جنوبی دانشگا...همه ماشینای شبیه ماشینت ...تو هستی همه جا...تو همه ی لحظه هام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر